۱۳۸۸ اسفند ۶, پنجشنبه

چی بگم.!

هرکی میاد و یک تیکه از قلبت رو بر میداره میبره...
اولش میگه تو تموم زندگیمی دنیا رو بدون تو نمیتونم تصور کنم...
باور نمیکنی.!
وقتی میگه دوستت دارم اشک تو چشماش حلقه میزنه...
باور میکنی.، اشک بخار لطیفیه که از دل بلند میشه؛ نمیتونه دروغ باشه.
باور میکنی.!
اینقد تکرار میکنه که ناخواسته؛ میشه تموم زندگیت و حالا توی که نمیتونی دنیا رو بدون اون تصور کنی...
یه روز صبح بلند میشی میبینی نه اثری از اون هست نه از عشقش...
اون وقت که دنیا روی سرت اوار میشه. قلبت درد میکنه. اخه یه تیکه ش نیست..
یعنی همه ی اون حرفاش بخاطر غریزه کوفتی جنسیش بوده. این فکرا دیوونت میکنه.!
واسه همینه که از این به بعد نسبت به همه ی عشق های دنیا بدبین میشی، حالا اگه یه نفر پیدا بشه که واقعا عاشقت بشه باورش نمیکنی. حتمی این یکی هم واسه ارضای نیاز خودش اومده والا عشق چی کشک چی..!


من از این پس به همه عشق جهان میخندم           به هوس بازی این بیخبران میخندم



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

از همفکری شما ممنونم...