۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۶, یکشنبه

گفته ها و نا گفته ها

میگفت:عاشقت بودم ولی نخواستی بفهمی.! هیچوقت باورم نکردی.
گفتم:عشق از نظر تو یعنی چی؟
گفت:یعنی همین حسی که من به تو داشتم و تو نابودش کردی.
گفتم:ادم عاشق روی عشقش تعصب داره.دوست نداره دست کس دیگه ای به عشقش برسه. ولی تو منو عین توپ پاسم میدادی به این و اون.
گفت:میخواستم ازاد باشی نمیخواستم محدودت بکنم.
گفتم:منو کردی بازیچه ی دست خودت و اون دوستای عوضیت.
گفت:تو این مدت نتونستم کسی رو مثل تو پیدا کنم.واقعا 1دونه ای.
گفتم:تو این مدت کسی به اندازه ی تو ناراحت م نکرد.
گفت:واسه خودت بود میخواستم بفهمی که میتونی از پس خودت بر بیای.
گفتم:حالا فهمیدی.
گفت اره.
گفتم:پس اینم بدون که از پس تو خیلی راحتتر بر میام.
گفت:اونو که میدونم.
گفتم: پس دیگه مزاحم زندگیم نشو. وگرنه...
گفت وگرنه چی.؟
گفتم:وگرنه میشم همون سگه پاچه بگیری که مینداختیم بجون مردم.ایندفه پاچه ی خودت رو میگیرم..خوشبختانه این کار رو خوب ازت یاد گرفتم..!
گفت:ادم با عاشقش همچین کاری میکنه.؟
گفتم:عاشقی که تو باشی باید انداختش جلوی سگ.
گفت:یعنی فکر میکنی اگه بری وجدانت راحته.؟
گفتم:تا اخر عمرم تو جهنمی که تو واسم ساختی میسوزم.شاید اون دنیا دلشون بحالم بسوزه.!
گفت:اگه بیخیال نشم چی؟
گفتم:امتحانش مجانیه... راستی اون دوستت .... همسایمونه.! میدونستی.؟
گفت:تهدید میکنی.؟ میدونی که خودتم گیری.
گفتم:اگه پا رو دمم بذاری.دیگه هیچی واسم مهم نیس.هردومونو اتیش میزنم.
گفت:اتیش گرفتن با تو چه حالی میده.
گفتم:زیادی داری حرف میزنی. امانتی منو بده.باید برم.
گفت:راستی یه کیس جدید تو دست و بالم خوراک خودته. میتونی اینقد از سادگیش استفاده کنی که بارت رو ببندی.
گفتم:این کیس جدیدت رو بده به اون کسای که واست دم تکون میدن.من دیگه از این غلطا نمیکنم. اونیو که میخواستم گیر اوردم.
گفت:پس بگو, زبون دراوردی.واسه همینه پشتت به یه جا گرمه.!
گفتم:هم پشتم گرمه هم دلم. تا چشمات در بیاد.
گفت:از اشناهاس ادرسش رو بده بشناسیمش.!
گفتم:تو مگه ادم هم میشناسی.؟ با اون جونورا که دورو برتن.
گفت:چند وقته زیر دستم نبودی حرف زدن با بزرگتر یادت رفته.
گفتم:دنبال شر نگرد که تو این مدت اینقد از دستت حرس خوردم که مطمئن باش پای کشتنتم بیافته...
گفت:نه واقعا هار شدی.!داری شهوتم رو تحریک میکنی میدونی که عاشق وحشی بازیات بودم. اگه بخوام با من بمونی میمونی. میدونی که هیچی ازت دریغ نمیکنم.!
گفتم.دیر اومدی.... دیر گفتی.. الان بیشتر از هر چیزی ازت متنفرم. زودباش امانتی منو بده.
گفت:توی داشبورد برش دار.ولی قبلش یه سر بریم خونه واسه اخرین بار.
گفتم. اخرین بار با دوستت بودم.خودت خاستی که باهاش باشم. دیگه اخرین باری در کار نیس.
گفتم:فقط یه بار دیگه ببینم شمارت روی گوشیم افتاده. میکنم اون کاریو که نباید بکنم.
گفتم: تو هم سعی کن ادم شی. اونوقت میفهمی چه لذتی داره...!
گفت:یعنی میری واسه همیشه.!
گفتم امیدوارم دیگه چشمم به چشمت نیافته.
گفت:...
ولی گوش ندادم و رفتم....




.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

از همفکری شما ممنونم...